دانشگاه تهرانمطالعات جامعه شناختی (نامه علوم اجتماعی سابق)1010-2809183820110823A sociological explanation of instability of democracy in Iranتحلیل جامعهشناختی عدم تثبیت دموکراسی در ایران با تأکید بر رویکرد نخبهگرایی (1385-1284)13056085FAمحسنکوشافردانشجوی دکترای جامعهشناسی سیاسی دانشگاه تربیت مدرسعلیساعیعضو هیأت علمی دانشگاه تربیت مدرسJournal Article20100622The focus of this paper is exploring the instability of democracy in Iran. There have been many struggles and efforts to establish democracy in Iran since the mid 19<sup>th</sup> century onward but this trend has not led to a situation of consistent and stable democracy. In this paper our aim is to explain the issue by application of social action theories. Based on a review of democratization theories we propose that in the situation of disrupted elites, conflict impasse, organized parties, and independence from mass pressure against compromise, elites make democratic treaty. Then in the condition of a strong party system with the legitimacy of democracy in comparison to other ideologies, democracy becomes stable. This argument has been tested by using a historical comparative method in both within and between systems. <br />We conclude that historical records indicate that conflict impasse seldom happened and this is a serious barrier to democratic agreement. In addition, a strong party system has never existed in Iran. Therefore, despite the existence of many attempts to establish a democratic system, consolidation of democracy has never been fully realized. <em>موضوع این نوشتار تثبیت دموکراسی است</em><em>.</em><em>مساله مقاله این است که در تاریخ معاصر ایران بارها تلاش برای استقرار دموکراسی صورت پذیرفته است، اما هیچ گاه تثبیت دموکراسی تحقق نیافته است. پس از اثبات این مساله و </em><em>درمقام یافتن راه حل تئوریک مساله، تئوریهای رویکرد کنشگرا در فرآیند دموکراتیزاسیون بررسی شدهاند. </em><em>درادامه با الهام از تئوریهای موجود، ساختار منطقی دستگاه نظری این نوشتار </em><em>به صورت زیر فرموله شده است: اگر وضعیت نخبگان گسیخته وجود داشته باشد، با شرط وجود بن بست منازعات، سازمان یابی احزاب، بحران و استقلال از فشار تودهای ضد مصالحه، پیمان دموکراتیک میان نخبگان بسته خواهد شد؛ آن گاه با شرط وجود نظام حزبی مقتدر یا مشروعیت بالای دموکراسی نسبت به ایدئولوژیهای دیگر تثبیت دموکراسی رخ خواهد داد.</em><em>این استدلال از طریق </em><em>گزارههای مشاهدهای مورد داوری تجربی قرارگرفته است. نوع پژوهش این نوشتار تاریخی تطبیقی است که در دو سطح درون سیستمی و بین سیستمی انجام شده است. بدین ترتیب از روش تاریخی روایتی برای مطالعه زمینه مند و از روش جبر بولی برای مطالعه مقایسه میان دورهای استفاده شده است. شواهد نشان میدهد که در تاریخ معاصر ایران بن بست منازعات به ندرت پدید آمده که خود مانع جدی برای بستن پیمان دموکراتیک بوده است. علاوه بر این در ایران هیچ کدام از شروط تثبیت دموکراسی یعنی نظام حزبی مقتدر یا مشروعیت بالای دموکراسی وجود نداشته است. در نتیجه حتی در دوره هایی که نظام دموکراتیک وجود داشته، تثبیت دموکراسی رخ نداده است. بدین ترتیب میتوان گفت که اگر در دورههای دیگر نیز که نظام سیاسی دموکراتیک وجود نداشته، چنین نظامی هم شکل میگرفت امکان تثبیت دموکراسی ضعیف بود.</em>https://jsr.ut.ac.ir/article_56085_b711200dcfa3b6e0c93dbae0c90c3ee1.pdfدانشگاه تهرانمطالعات جامعه شناختی (نامه علوم اجتماعی سابق)1010-2809183820110823A application of Davies theory to the Islamic Revolution in Iranتطبیق نظریه دیویس با انقلاب اسلامی ایران315656086FAقاسماویسی فردوییکارشناس ارشد جامعه شناسی ـ
پژوهشگر مؤسسه مطالعات و تحقیقات دانشگاه تهرانغلامرضاجمشیدیهادانشیار دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهرانJournal Article20101004The aim of this paper is to explain the Islamic Revolution of Iran based on Davis theory and suggest both advantages and limitations of this theory. More than three decades has passed since the triumph of the Islamic Revolution and the roots and causes of this revolution are still not adequately explored. Among the theories formulated to explain how revolutions happen, that of James Davies J curve has gained global popularity and due to high citation its importance is considerable. Despite this merit, applicability of this theory to the Islamic Revolution, is a matter of dispute among revolution researchers. The authors of the present paper have attempted to review the analyses provided by both advocates and opponents of the applicability of James Davis theory to the Islamic Revolution and adopted a reading provided by Ted Robert Gurr. Economic statistics published by the Plan and Budget Organization, economic reports published by Central Bank of Iran, and some other documents illustrate the capability of the mentioned theory to explain the Islamic Revolution considerably. However, the authors suggest that, Davies theory, due to its limitations, make clear some causes of Islamic Revolution, and to complete the explanation we need supplementary approaches, specially a cultural approach.<em><span lang="FA">پس از گذشت بیش از سه دهه از انقلاب اسلامی سال 1357، بررسی و علل و عوامل پیدایش این انقلاب هنوز از مباحث مطرح در حوزه آکادمیک جامعه شناسی انقلاب است. از بین تئوریهای مختلف که به تحلیل انقلاب پرداختهاند، تئوری دیویس به دلیل مقبولیت جهانی و تعدد ارجاعات، اهمیتی مضاعفی دارد. متفکرین زیادی بر این موضوع که آیا تئوری دیویس قابلیت تبیین انقلاب ایران را دارا می باشد یا خیر؟ اختلاف نظر دارند.</span></em> <br /><em><span lang="FA">مقاله حاضر ضمن شناسایی ریشهها و تشریح نظریه دیویس و مروری برتحلیل دیدگاههای متفکرین مخالف و موافق چنین تطبیقی، از نظریه رابرت گر در این خصوص استفاده کرده است. استناد به آمار منتشره سازمان برنامه و بودجه، گزارشهای اقتصادی بانک مرکزی و برخی دیگر از منابع، تا حد زیادی بر توانایی تبیین و تطبیق این تئوری با انقلاب اسلامی صحه میگذارد. با این وجود مقاله حاضر نشان خواهد داد که تئوری دیویس با محدودیتهای نهفته در آن، تنها تبیین کننده بخشی از علل و عوامل انقلاب اسلامی است و بررسی جامعتر نیازمند توجه به رهیافتهای تکمیلی دیگر به ویژه رهیافت فرهنگی است.</span></em>https://jsr.ut.ac.ir/article_56086_7c370df99caa9c97d263e0f2c81defce.pdfدانشگاه تهرانمطالعات جامعه شناختی (نامه علوم اجتماعی سابق)1010-2809183820110823Narratives of religious social sciences and their relations with sociologyروایتهایِ «دانش دینیِ اجتماعی» و نسبت آن با جامعهشناسی578856096FAحمیدرضاجلایی پوردانشیار گروه جامعهشناسی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران0000-0002-0337-1769Journal Article20101220Formal criticism of sociology in Iran is not new, and this issue is culminated since 2009 under the rubric "Islamic Social Sciences". Nonetheless, the feasibility of Islamic Social Sciences and its exact relationship with sociology is still not explored. This paper attempts to clarify the main arguments raised by religious critics of conventional scientific sociology. To reach the aim, the author, has identified eleven narratives of religious social sciences and has attempted to criticize these different versions and evaluate them. It has been argued that at least three narratives contradict with academic sociology and eight ones that are less contradictory interact with conventional sociology critically. Finally it is concluded that just one of the narratives of religious social science has no contradiction with sociology. In addition, from the viewpoint of the author, both sociological and religious explanations of social issues are needed in the Iranian public sphere.:<em> انتقاد رسمی از علوم انسانی و اجتماعی رایج دانشگاهی در ایران (بهویژه رشته جامعهشناسی) همیشه مطرح بوده است ولی در سال 88 و 89 شدت بیشتری گرفته است. از نگاه جامعهشناختی میتوان به تبیین و توضیح علل رشد این انتقادات رسمی پرداخت. ولی هدف اصلی این مطالعه انجام یک بررسی انتقادی با نگاهی تفسیری نسبت به موضوع مذکور است. این مقاله نشان میدهد مخالفان علوم انسانی رایج دانشگاهی بر چه دلایل و گفتارهایی تأکید دارند و این دلایل و گفتارها را نقد میکنند. بدین منظور با بررسی نسبت یازده روایت دانش دینی ـ اجتماعی با رشتۀ جامعهشناسی دانشگاهی نتیجه میگیرد که از میان ان یازده روایت سه روایت اول دانش اجتماعی ـ دینی با جامعهشناسی سر منازعه دارد و دیگر روایتها با منازعۀ کمتر به تعامل انتقادی با جامعهشناسی متعارف میپردازند. در نهایت این مقاله از این مدعا دفاع میکند که روایت یازدهم از دانش دینی با جامعهشناسی منازعه ندارد و عرصۀ عمومی جامعۀ ایران به حضور هر دو نوع تبیین دینی و علمی (از جمله جامعهشناختی) نیاز دارد.</em>https://jsr.ut.ac.ir/article_56096_d344dbf2bdd4c3b2028060362da4c18c.pdfدانشگاه تهرانمطالعات جامعه شناختی (نامه علوم اجتماعی سابق)1010-2809183820110823A study of the relationship between social capital and educational achievement:The case of Abarkoohتأثیر سرمایه اجتماعی، درگیری تحصیلی و استراتژیهای کنار آمدن بر موفقیت تحصیلی (مطالعه موردی شهر ابرکوه)8911856097FAمهدیامیرکافیعضو هیئت علمی دانشگاه شهید باهنر کرمانعلی اصغراکرمیدانشآموخته کارشناسی ارشد پژوهشگری - دانشگاه شهید باهنر کرمانJournal Article20101212Educational achievement has usually been an important issue among authorities of educational system, parents and teachers. Also, educational achievement can be a clear indicator of both teachers and students performance and a measure of the effectiveness of educational goals in general. A failure of educational achievement dissipates both human and material resources. Therefore, addressing educational achievement is critical and this paper, combining social capital theory, control theory, and attachment theory, attempts to investigate the effect of student social interaction variable on educational achievement mediated by coping strategies and school engagement. A sample of 296 high school students were surveyed and responded to the researcher constructed questionnaire. <br />The findings indicate that variables of parent-children relationship, active coping strategies and school engagement have significant and meaningful effects on educational achievement. Also, a path analysis indicates that the indirect effects of teacher-student and parents-teachers relationships variables on educational achievement are remarkable. In sum, based on a multiple regression analysis, our findings indicate that the main variables of this study explain 40 percent of the variances of the dependent variable. <span lang="AR-SA" dir="RTL">موفقیت تحصیلی از موضوعاتی است که همواره مورد توجه والدین، معلمان و به ویژه مسئولان نظام آموزش وپرورش بوده است. موفقیت تحصیلی یکی از اهداف مهم هر نظام آموزشی است و شاخصی برای مطالعه و ارزشیابی عملکرد آموزشی معلمان، فعالیتهای یادگیری دانشآموزان و همچنین سنجش میزان تحقق اهداف آموزشی محسوب میشود. تردیدی وجود ندارد که عدم دستیابی به نتایج مطلوب در این زمینه به منزله تلف شدن امکانات و منابع بالقوه انسانی است که آثار زیان بار وغیر قابل جبرانی را در سطوح خرد وکلان برجای میگذارد. از اینرو بررسی موفقیت تحصیلی و شناخت عوامل اثر گذار حایز اهمیت است. در این راستا تحقیق حاضر با بهره گیری از نظریههای سرمایه اجتماعی، کنترل اجتماعی و دلبستگی، ضمن بررسی تأثیر متغیر تعاملات اجتماعی دانشآموزان بر موفقیت تحصیلی، اثرات متغیرهای استراتژیهای کنار آمدن و درگیری تحصیلی را به عنوان متغیرهای میانجیگر مورد آزمون قرارداده است. شرکت کنندگان دراین پژوهش 296 نفر از دانشآموزان مقطع متوسطه بودند که با روش پیمایش و با بهرهگیری از پرسشنامه محقق ساخته مورد مطالعه قرار گرفتند. یافتهها بیانگر آن است که متغیرهای رابطه والدین </span><span lang="FA" dir="RTL">–</span><span lang="AR-SA" dir="RTL">فرزندان، استراتژیهای کنارآمدن فعال و درگیری تحصیلی اثرات موثر و معناداری برموفقیت تحصیلی دارد. همچنین تحلیل مسیر نشان میدهد که تاثیرات غیر مستقیم متغیر های رابطه معلم </span><span lang="FA" dir="RTL">–</span><span lang="AR-SA" dir="RTL">شاگرد و والدین </span><span lang="FA" dir="RTL">–</span><span lang="AR-SA" dir="RTL">معلمان (اولیا ومربیان )برموفقیت تحصیلی قابل توجه میباشد. در مجموع نتایج تحلیل رگرسیون نشان میدهدکه متغیرهای اصلی تحقیق 40 درصد از تغییرات متغیر وابسته را تبیین نمودهاند.</span>https://jsr.ut.ac.ir/article_56097_25b6edcd997debb958aec04c75991a06.pdfدانشگاه تهرانمطالعات جامعه شناختی (نامه علوم اجتماعی سابق)1010-2809183820110823A study of educational socialization:The prerequisite of knowledge productionجامعهپذیری آموزشی پیش نیاز آفرینش دانش: بحثی در جامعهشناسی آموزش و پرورش11914356098FAحسیندهقانپژوهشگر اجتماعی و رئیس انجمن جامعه شناسی آموزش و پرورشJournal Article20101206This paper attempts to examine the impact of social factors on the formation of Knowledge Based Personality among high school students. Knowledge Based Personality includes social values, learning strategies and educational perseverance. Theoretically, Knowledge Based Personality, which is influenced by educational perseverance, contributes to the production of knowledge in society. Methodologically, a systematic interview has been conducted among 600 female students from 3 secondary schools in 5 districts in Tehran to test the mentioned theoretical claim. <br />Findings indicate that expressive value affects educational perseverance more positively than the instrumental value. On the other hand, instrumental value has considerable negative impact on the educational perseverance. Furthermore, an increase in the amount of expressive value affects the intensive strategies of learning. By contrast, the growing of instrumental values among female students diminishes their intensive learning strategies and makes these strategies superficial. Therefore, the combination of expressive value, educational strategies of intensive learning and educational perseverance contribute to the formation of Knowledge Based Personality.<span lang="FA" dir="RTL">این مقاله با بهرهگیری از چارچوب نظری بدیع نویسنده، و شواهد تجربی حاصل از یک پژوهش، چگونگی تاثیر عوامل جامعه بنیاد بر شکلگیری نظام شخصیتی ویژه مولد دانش را در بین دانشآموزان مورد بررسی قرار میدهد.</span><span lang="AR-SA" dir="RTL"> بر پایه این چارچوب، در صورت تعبیه سامانهای از ارزشها، راهبردهای یادگیری و پشتکار آموزشی دانش آفرین در دانشآموزان در فرایند جامعهپذیری آموزشی، امکان بالقوه دانش آفرینی فراهم میآید. فرضیات برگرفته از چارچوب نظری با استفاده از مصاحبه نظاممند، مورد سنجش قرار گر فتهاند. نمونه، از میان دانشآموزان دختر سال سوم دبیرستانهای شهر تهران در سال تحصیلی 1380 به صورت چند مرحلهای در 5 منطقه آموزشی و از 30 دبیرستان عادی و غیر انتفاعی به تعداد 600 دانشآموز و به صورت تصادفی انتخاب شده است. </span><span lang="FA" dir="RTL">یافتهها نشان می دهند در بین متغیرهای درون سامانهای، ارزش ابرازی تحصیل نقش مهمی در شکلگیری پشتکار آموزشی دارد. در مقابل، ارزش ابزاری نیز تأثیر منفی بر پشتکار را نشان میدهد. درقسمت نتایج این روابط از زاویه متغیرهای بینابینی دیگری مانند راهبردهای دوگانه سطحگرا و ژرفگرای یادگیری با پشتکار آموزشی نشان داده شده است. گفتنی است با تقویت ارزش ابرازی تحصیل در دانشآموزان که خود محصول جامعهپذیری آموزشی ویژهای است که از خانواده و به ویژه مدرسه ناشی میشود، راهبردهای یادگیری بیشتر به سمت ژرفانگری به پیش میرود. با رشد و توسعه ارزشهای ابزاری تحصیل، دانشآموز کمتر راهبردهای ژرفانگر را در یادگیری پیشه کرده و بیشتر به سوی راهبردهای مخالف، یعنی استراتژیهای سطحگرا روی میآورد. محصول این شرایط تقویت نظام شخصیتی واجد پشتکار آموزشی برای دارندگان ارزش ابرازی و فاقد یا کاهش پشتکار آموزشی (با مفهومسازی خاصِ مطرح شده در این مقاله) برای دانشآموزان دارای ارزش ابزاری و راهبرد سطحگرا است. پشتکاری که تصور میشود با مشارکت متغیرهای عمده دیگر مانند ارزشهای آموزشی و راهبردهای یادگیری نوعی سامانه دانش بنیان در نظام شخصیتی افراد را رقم میزند که پیش نیاز تبدیل دانشآموز امروز به دانشآفرین فردا است.</span>https://jsr.ut.ac.ir/article_56098_0ed7601cbc02bbbe48c82802b0b80bb0.pdfدانشگاه تهرانمطالعات جامعه شناختی (نامه علوم اجتماعی سابق)1010-2809183820110823A Meta-analysis of studies on factors affecting leisure timeفراتحلیل مطالعات عوامل اثرگذار بر اوقات فراغت14516656099FAخدیجهسفیریاستاد دانشگاه الزهرافاطمهمدیریدانشجوی دکترای جامعهشناسی گروههای اجتماعی دانشگاه آزاد اسلامی، واحد علوم تحقیقات تهرانJournal Article20101115Meta-analysis is a way to combines the results of a set of studies that address some related research hypotheses. Meta-analysis enables us to evaluate and reanalyze the results of the previous studies and provide a new assessment of them. Accordingly, using a SPSS and Comprehensive Meta-analysis Software, this paper aims to review and make a critical assessment of a set of research conducted on leisure time and explore the most important factors affecting it. To reach the aim the authors have reviewed 43 articles, research projects and post graduate thesis conducted in the major universities located in Tehran. Results suggest that, regarding the relationship between the variables covered in the reviewed documents, income, having child, age, social class, educational level, gender, and marital status, respectively, affect the amount of time people spend on leisure time. Also, regarding the factors influencing how people use their leisure time, our results show that the relationship between gender and the way people use their leisure time is significant but considering educational level and income variables this relationship is not significant.<span lang="AR-SA" dir="RTL">امروزه فراتحلیل به عنوان شیوهای برای برشمردن نقاط قوت وضعف تحقیقات، با ترکیب کمی نتایج، توانایی ارزیابی و تحلیل مجدد آنها را فراهم میآورد و زمینهای مناسب برای داشتن برآوردی واحد از تحقیقات متعدد ایجاد میکند. از طرفی اهمیت اوقات فراغت، به عنوان یکی از مولفههای اساسی سبک زندگی و عرصهای که در آن اختیار و آزادی انسان قابل اعمال است و توان ایجاد فرهنگ و آشکارسازی هویت را دارد، بر کسی پوشیده نیست. این مقاله درصدد است تا با استفاده از روش </span><span lang="EN-GB">Comprehensive Meta analysis</span><span lang="AR-SA" dir="RTL">، 43 مقاله علمی پژوهشی و پایان نامه در مقطع کارشناسی ارشد و دکتری دانشگاههای تهران را بررسی نموده و ضمن نقد و بررسی این تحقیقات، نتایج حاصل از ترکیب احتمالات را مورد کنکاش قرار دهد. نتایج حاکی از آن است که در میان متغیرهای بررسی شده رابطه درآمد، داشتن فرزند، سن، طبقه، تحصیلات، جنسیت و تاهل به ترتیب اندازه اثر، به عنوان عوامل موثر بر میزان اوقات فراغت مورد تایید قرار گرفته و رابطه اشتغال بر آن رد شده است، همچنین رابطه جنسیت با نحوه گذران اوقات فراغت تایید و این رابطه در مورد متغیرهای تحصیلات و درآمد رد شده است. این نتایج نشان میدهد که در بیشتر تحقیقات انجام شده، متغیرهای زمینهای به عنوان عوامل موثر بر اوقات فراغت مورد توجه قرار گرفته و عوامل موثر دیگر نادیده گرفته شده یا فراوانی آنها به میزانی نبوده است که بتوان از آن در فراتحلیل و نرم افزار مذکور استفاده کرد. همچنین اندازه اثر متغیرهای فوق میتواند اهمیت آنها را در اوقات فراغت نشان دهد و راهنمایی در تحقیقات آتی و در سیاستگذاریها در این زمینه گردد. همچنین نتایج تقریبا منطبق با نظریه نومیر است که متغیرهای زمینهای را در این باب موثر دانسته است. لیکن همان طور که جان کلی نشان داد، متغیرهای زمینهای توان تبیین درصد کمی از فعالیتهای فراغتی را دارند.</span>https://jsr.ut.ac.ir/article_56099_cc2b5462039b21d4ebc55ff1b5f54211.pdfدانشگاه تهرانمطالعات جامعه شناختی (نامه علوم اجتماعی سابق)1010-2809183820110823Developmental approaches appeared in the campaign slogans of Parliament Election candidates and political groups in Tehranرویکردهای توسعه در شعارهای تبلیغاتی هشتمین انتخابات مجلس شورای اسلامی در شهر تهران16719256100FAمهدیطالباستاد دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهرانحسینایمانی جاجرمیاستادیار دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهرانسیداحمدفیروزآبادیاستادیار دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهرانعلیرضاصادقیدانشجوی کارشناسی ارشد توسعه روستایی دانشگاه تهرانJournal Article20100302The aim of this paper is to study the impacts of developmental approaches slogans raised in the parliamentary elections campaigns in Iran. To search the issue, we gathered campaign items from 320 parliament candidates and 44 political groups. Then, using theoretical approaches and concepts of development, the content of election goals and plans of both candidates and political groups were analyzed. Our findings indicate that half of the candidates and one fifth of political groups who participated in the election competition were without goal and plan. Among those who had goal and plan the discourse of "wellbeing-societal" was dominant in their campaign slogans and the content of their goals and plans were close to the developmental approach of "basic needs". In addition the general content of slogans did not match the overall and balanced development and some important dimension of development, specifically foreign policy, cultural, and environmental issues, were marginalized. The frequency of welfare slogans and paying less attention to metaphysical slogans indicate that individual candidates and groups targeted deprived and lower social classes and were aimed to attract their support.<span lang="AR-SA" dir="RTL">پژوهش حاضر با هدف شناخت بازتاب رویکردها و مفاهیم توسعه به تحلیل محتوای شعارهای تبلیغاتی رقبای سیاسی در هشتمین انتخابات مجلس شورای اسلامی شهر تهران میپردازد. جمعیت آماری، اقلام تبلیغی تمامی کاندیداها و تشکل های شرکت کننده در انتخابات شهر تهران بود. تعداد کاندیداها و تشکلهای نمونهبرداری شده در این پژوهش شامل 329 نفر کاندیدا و 44 تشکل است. اهداف و برنامههای انتخاباتی با استفاده از روش تحلیل محتوا و با بهرهگیری از مفاهیم و رویکردهای نظری موجود در مباحث توسعه مورد تحلیل قرار گرفتند. یافتههای پژوهش نشان میدهد که حدود نیمی از کاندیداها و یک پنجم تشکلها شرکت کننده در رقابتهای انتخاباتی فاقد هدف و برنامه بودند. از میان آنهایی که هدف و برنامه داشتند گفتمان «رفاهی- اجتماعی» در شعارهای تبلیغاتیشان غالب بود و محتوای اهداف و برنامهها به رویکرد توسعهای «نیازهای اساسی» نزدیکی بیشتری داشت. همچنین محتوای کلی شعارها منطبق بر توسعه همه جانبه و متوازن نبود و برخی از ابعاد توسعهای مهم به ویژه سیاست خارجی، فرهنگی و مسائل زیست محیطی در حاشیه قرار گرفته بودند. فراوانی بیشتر شعارهای رفاهی و کم توجهی به شعارهای فرامادی، گویای آن است که تشکلها و کاندیداهای منفرد، گروههای محروم و طبقات پایینتر اجتماعی را هدف قرار دادهاند و درصدد جلب حمایت آنها برآمدهاند.</span>https://jsr.ut.ac.ir/article_56100_44e5faa237b71b9b8b66d6bdcd6b81da.pdf