دانشگاه تهرانمطالعات جامعه شناختی (نامه علوم اجتماعی سابق)1010-280922120150823Bazaar as a Field: Bourdieuean Analysis of Tehran Traditional Bazaarبازار به مثابه میدان: تحلیل بوردیویی بازار با تاکید بر بازار سنتی تهران9345631210.22059/jsr.2015.56312FAغلامرضاجمشیدیهااستاد جامعهشناسی دانشگاه تهرانعبدالحسینکلانتریدانشیار جامعهشناسی دانشگاه تهرانروح اللهنصرتیدکتری جامعهشناسی دانشگاه تهرانJournal Article20140927The main target of the present study is analyzing Bazaar as a field. Analysis of Tehran traditional bazaar was performed based on compound methodological approach and Bourdieu’s field theory, and through applying techniques such as observation, participant observation, interviews and so on. Moreover, credible sources and documents were studied. Based on the findings, it can be said that contrary to the conventional economic (neo-classical) approaches, Bazaar does not act based on spontaneous order; and the Bazaaris’ interactions do not occur in an ordered and coordinated manner. Rather, Bazaar acts like a field in which Bazaaris compete against each other relying on their different sources and capitals, and in accordance with their particular habitual traits. Furthermore, the findings show that during the previous half century, Tehran’s traditional bazaar has experienced structural changes in three stages. Bazaar’s internal forces have been displaced in each stage and the rules have changed accordingly.هدف مقالهی حاضر تحلیل بازار بهمثابه میدان است. تلاش شده است بااستفاده از نظریهی میدان بوردیو و براساس رویکرد روششناختی ترکیبی و استفاده از تکنیکهایی چون مشاهده، مشاهدهی مشارکتی، مصاحبه و استفاده از اسناد و منابع معتبر به تحلیل بازار سنتی تهران پرداخته شود. براساس یافتههای پژوهش حاضر میتوان گفت که بازار برخاسته از نظم خودانگیخته نیست و کنش بازاریان در بستری از نظم و هماهنگی اتفاق نمیافتد؛ بلکه بازار بهمثابه میدانی است که بازاریان در آن بااتکا بر منابع و سرمایههای مختلف و بهاقتضای خصوصیات عادتوارهای متفاوت به رقابت با یکدیگر میپردازند. همچنین یافتهها نشان میدهد که بازار سنتی تهران در نیم قرن گذشته در سه مرحله شاهد تغییرات ساختاری بوده و بهتبع آن در هر مرحله از تغییر ساختاری، نیروهای درون بازار جابهجا شده و قواعد آن تغییر یافته است.دانشگاه تهرانمطالعات جامعه شناختی (نامه علوم اجتماعی سابق)1010-280922120150823From Perplexity to Dialogueاز حیرت تا مکالمه تاریخ فرهنگی درک ایرانیان از غرب: با تأکید بر «حیرتنامه» و «مکالمه ی سیاح ایرانی با شخص هندی»35495631310.22059/jsr.2015.56313FAجباررحمانیاستادیار انسانشناسی پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی0000-0001-7461-015XJournal Article20150602Encounter with the Western civilization is the most complex issue in Iranian modern history. Understanding the logic of this encounter in different groups of Iranian society can play a key role in understanding the experience of modernity in Iran. Although generally studies on this encounter are limited to modern and traditional intellectuals, in this paper I have concentrated on two other cultural mediators from common people: one Ilchi or Legate of Qajar dynasty and one Indo-Persian Journalist. I have tried to explain the logic of understanding and confrontation with the West through Weberian approach. <br /> The results show that Iranian people’s mental conditions and cultural experience of the <em>Other</em>(the West and modernity) in the socio-historical context of Iranian society has had a powerful influence on this encounter. Iranian experience of encounter with the West has also been affected by the cultural and historical geography of modernity (European modernity and Indian modernity). As a conclusion, in understanding the history of Iranian modernity, it is necessary to differentiate and to consider the geographical routes of this exposure, and the main actors, as well as the historical conditions of modernity. Therefore, any account of cultural History of Modernity in Iran requires a deep understanding of this multi-dimensional and multi-layered experience.مواجهه با غرب یکی از پیچیده ترین موضوعات و مساله های تاریخ تمدن ایرانی در چند قرن اخیر بوده است. فهم منطق این مواجهه در اقشار مختلف موثر جامعه ایرانی می تواند نقشی کلیدی در فهم تجربه مدرنیته ایرانی داشته باشد. هرچند عموما بر قشر روشنفکران و در موارد محدودی به علما در این مواجهه تاکید شده است، در این مقاله تلاش شده به دو واسطه فرهنگی دیگر در این مواجهه یعنی یک ایلچی و یک روزنامه نگار دورگه ایرانی-هندی تاکید شود. در این راستا به دو متن مکتوب که یکی در قالب سفرنامه است و دیگری در قالب دیالوگ یا مناظره ای خیالی میان فردی ایرانی و شخص هندی بر سر تجربه مدرنیته هندی، رجوع شدهاست. برای اینکار با رویکردی وبری به منطق و تجربه فهم آنها از تمدن غرب پرداخته شده است. <br />نتایج این تحقیق نشان می دهد که شرایط ذهنی، آمادگی روحی و تجربه فرهنگی از این دیگری (یعنی غرب و مدرنیته) در بستری از زمینههای تاریخی و جغرافیایی و تمدنی عامل مهمی در نتیجه این مواجهه ایرانیان با مدرنیته بودهاست. علاوه بر این، شرایط زمانی سیر تاریخ فرهنگی مدرنیته و همچنین جفرافیای فرهنگی و تاریخی مدرنتیه (مدرنتیه اروپایی و مدرنیته هندی) نیز هرکدام به نوبه خود بر نتیجه این مواجهه با تمدن غربی موثر بوده است. به عبارت دیگر در فهم تاریخ مدرنیته ایرانی، لازم است مسیرهای جغرافیایی این مواجهه، کنشگران اصلی آن، و همچنین شرایط تاریخی مدرنیته مدنظر قرار بگیرند. تاریخ فرهنگی مدرنیته در ایران مستلزم درکی عمیق و مهمتر از همه درکی پیچیده از این تجربه چند بعدی و چندلایه است.دانشگاه تهرانمطالعات جامعه شناختی (نامه علوم اجتماعی سابق)1010-280922120150823Sociological evaluation of “Iranian Despotism” theory for studying historical development of Iranارزیابی جامعهشناختی نظریهی «استبداد ایرانی» در تحلیل توسعهی تاریخی ایران51765631410.22059/jsr.2015.56314FAموسیعنبریعضو هیات علمی گروه توسعهی دانشکدهی علوم اجتماعی دانشگاه تهران0000-0001-8547-1917Journal Article20141105Among different views on historical development in Iran, political economy has been the dominant approach. This approach deliberately disregards culture and social behavior of people in understanding the development process. It also believes in the political determinacy of all forms of concentration of wealth, social classes and cultural demands. <br />Among the sub-theories of political economy paradigm, “Iranian despotism” (by H. Katouzian) is has more academic credibility than other theories. In his study, Katouzian puts emphasis on the absence of contract (lack of rights and ownership) and tyranny (absence of law) as important causes of underdevelopment in Iran. <br />In the explanation it gives of tyranny, lawlessness, and lack of accumulation and of property rights, this theory ignores the social and cultural conditions of society -or, legal-normative system. Iranian despotism is the other side of the coin of western constitutionalism and it follows a model of economic development dominant in western society. <br />The present article criticizes the concepts of despotism and dichotomy of nation-state in this theory, exposing the elitist aspects of its approach.بر دیدگاههای توسعهی تاریخی ایران، رویکرد اقتصاد سیاسی غالب بوده است. این رویکرد عامدانه از حضور فرهنگ و رفتارهای اجتماعی مردمی در فهم تحولات توسعه ممانعت کرده است. اقتصاد سیاسی تقریبا برای کلیهی اشکال تکثر یا تمرکز ثروت، طبقات اجتماعی و مطالبات فرهنگی- سیاسی، تعینی سیاسی (بامحوریت مفهوم قدرت) و تاحدی محیطی قائل است. <br />در میان نظریههای زیرمجموعهی اقتصاد سیاسی، نظریهی <strong>استبداد ایرانی</strong> از وجاهت دانشگاهی و شهرت مطبوعاتی بیشتری برخوردار است. این نظریه که اشتهار آن بیشتر حاصل تلاشهای همایون کاتوزیان است، در بررسی علل توسعهنیافتگی ایران، فقدان نهاد قرارداد (نبود حقوق و مالکیت) و وجود استبداد (فقدان قانون) را محوری میداند. <br />از جمله ابهامات در نظریهی استبداد این است که درتشریح دلایل استبداد، بیقانونی، فقدان انباشت وحقوق مالکیت در ایران، شرایط اجتماعی و فرهنگی جامعه و بهمعنای دقیقتر سامان حقوقی-هنجاری جامعهی ایرانی را نادیده میگیرد و با طرح مفهوم «استبداد» ایرانی که روی دیگر سکهی قانونگرایی غربی است، در درون خود نوعی الگوبرداری تحولات اقتصادی جامعه غربی را دنبال میکند. همچنین کلگرایی اقتصادی حاکم بر این دیدگاه، باعث شده است که واقعیات توسعه در ایران را بدون تعیین شان فرهنگ دینی و نظام قبیلهای حاکم بر مناطق مختلف کشور تحلیل کند. <br />مقالهی حاضر با نقد مفهوم «استبداد» و دوگانهی «دولت- ملت» در این نظریه، ابعاد نخبهگرایانه و مردمگریز آن را نشان میدهد.دانشگاه تهرانمطالعات جامعه شناختی (نامه علوم اجتماعی سابق)1010-280922120150823Development of non-Places and threats for urban life A Case study of Kermanshah Cityگسترش نامکانها و تهدید حیات شهری (مطالعه موردی: کرمانشاه)771015631510.22059/jsr.2015.56315FAسیاوشقلی پوراستادیار جامعهشناسی دانشگاه رازی کرمانشاهعلیکاظمیدانشجوی دکتری جامعهشناسی اقتصاد توسعهJournal Article20151109This article tries to examine the emergence of non-places in Kermanshah and its consequences. Article’s theoretical approach is based on the ideas of Marc Augé. In his view, Super modernity generates non-places, in which memory, stable social relationships, and identities cannot be formed. The research applies qualitative method. Results show that despite the fact that in the 1960s the city of Kermanshah was a place, the emergence of informal settlements, war and privatization of public sphere, disappearance of cinemas, decline of old neighborhoods, replacement of streets and squares with highways and non-same level intersections, have turned the city into a large non-place in which urban life has faded away. This phenomenon has brought the citizens disorientation, unwillingness to participate and violence. To date, neither developers and planners nor the people of Kermanshah have carried out the process of building place and regenerating urban life.این مقاله تلاش میکند فرآیند ظهور نامکانها در کرمانشاه و پیامدهای آن را مورد مطالعه قرار دهد. رویکرد نظری مقاله مبتنی بر آرای مارک اوژه است. ازنظر وی سوپرمدرنیته مولد نامکان است. نامکان جایی است که در آن خاطره، روابط اجتماعیِ پایدار و هویت شکل نمیگیرد. روش مطالعه کیفی است. تکنیک گردآوری دادهها بررسی اسناد و مشاهده است. یافتهها نشان میدهند که شهر کرمانشاه در دههی 40 مکان بوده است؛ اما ظهور سکونتگاههای غیررسمی، جنگ و خصوصی کردن حوزهی عمومی، ازبین رفتن سینماها، زوال محلات قدیمی و جایگزینی بزرگراهها و تقاطعهای غیرهمسطح با خیابانها و میادین، شهر را بدل به نامکانی بزرگ کرده است و حیات شهری در آن کمرنگ شده است. این پدیده برای شهروندان عدم تعلق به مکان، عدم تمایل به مشارکت و خشونت را به ارمغان آورده است. تاکنون فرآیند مکانسازی و احیای حیات شهری، توسط طراحان و برنامهریزان و مردم در آن انجام نگرفته است.دانشگاه تهرانمطالعات جامعه شناختی (نامه علوم اجتماعی سابق)1010-280922120150823The Relationship between modernization and pluralism among the youth in Sanandaj and six Kurdish villagesبررسی رابطه ی نوسازی و تکثرگرایی دینی در بین جوانان شهر و روستاهای سنندج1031295631610.22059/jsr.2015.56316FAحسینمیرزاییدانشیار جامعهشناسی دانشگاه تهراننافعباباصفریدانشجوی دکتری مردمشناسی دانشگاه تهرانJournal Article20140510Drawing on Peter Berger's views on religious pluralism and John Hick’s typology of religiosity (pluralism, inclusivism and exclusivism), this essay investigates the relationship between modernization and religious pluralism among the youth in the city of Sanandaj and six of its villages. <br />This survey was performed in Sanandaj and six Kurdish village (Saraw Qamesh, Ajgarah, Doveyse, Tangisar, Niar and Meraw). The sample consisted of 583 young people (18-29 years old) who were selected through multistage cluster sampling. <br />The results show that “inclusivism” is the most common type of religiosity among urban and rural respondents. The rarest type of religiosity is “exclusivism”. Results of multivariate regression shows that of the 17 components introduced to the regression program, the most effective variables on pluralism could be ordered as follows: Global orientation, independence orientation, quality of life and socio-economic statusدر این پژوهش باتوجه به نظریات پیتر برگر در باب تکثرگرایی دینی و نوعشناسی جان هیک در زمینهی سبکهای دینداری (تکثرگرایی، شمولگرایی و انحصارگرایی)، به بررسی رابطهی نوسازی و تکثرگرایی دینی در بین جوانان شهر و روستاهای سنندج پرداخته شد. این پژوهش بهروش پیمایشی در سطح شهر و شش روستای سنندج (سراب قامیش، اجگره ، دویسه، تنگیسر، نیر و محراب) انجام گرفته است. نمونهی آماری شامل583 نفر از جوانان (29-18 سال) شهر و روستا بوده است که بهروش نمونهگیری خوشهای چندمرحلهای انتخاب شدهاند؛ و پرسشنامهها با بهرهگیری از اندیشههای برگر در باب حاملان ثانوی نوسازی طراحی گردیدند. یافتهها نشان میدهد که شمولگرایی رایجترین نوع دینداری در بین پاسخگویان شهر و روستا میباشد و نادرترین نوع دینداری مربوط به انحصارگرایی است. نتایج رگرسیون چندمتغیره نشان میدهد که از مجموع 17 مؤلفهی معرفیشده به برنامهی رگرسیونی، موثرترین عوامل بر تکثرگرایی بهترتیب گرایش جهانی، گرایش استقلالطلبانه، کیفیت زندگی و وضعیت اجتماعی- اقتصادی است.دانشگاه تهرانمطالعات جامعه شناختی (نامه علوم اجتماعی سابق)1010-280922120150823National Pride, Democracy, Importance of Religion and the increase in the level of Happiness In World Values Surveys (2005-2009)غرور ملی، دموکراسی، اهمیت مذهب و افزایش احساس شادمانی یک دیدگاه جهانی (2009-2005)1311635631710.22059/jsr.2015.56317FAمحمدامینقانعی راددانشیار مرکز تحقیقات سیاست علمی کشورمژگانخوشنامدانشجوی دکتری رشته جامعه شناسی فرهنگی پژوهشکده مطالعات فرهنگی
و اجتماعی وزارت علومقاسمجعفریدانشجوی دکتری رشته جامعه شناسی فرهنگی پژوهشکده مطالعات فرهنگی
و اجتماعی وزارت علومJournal Article20140501This research classifies different countries according to their official religion and then reviews and analyzes them with regard to different variables, including the level of happiness, the importance of religion, the attitude of the citizens about the level of democracy in their countries and national pride. The data is extracted from the World Values Surveys (2005-2009), which are carried out by Ingelhart. In this secondary analysis, the level of happiness, the importance of religion, democracy and national pride are studied in each class, and then, the correlation between these variables is examined. The results show that the highest level of happiness can be observed among the Protestants of Americas and Australian Christians. Shiites and North African Muslims attach most importance to their religious beliefs. In general, Muslims attach more importance to their religious beliefs than Christians. All classes have high scores in national pride, and in total national pride among Muslims is 3 percent higher than the Christians. The European Protestants, more than other people, believe that they are living in a country with high level of Democracy. Asian Christians (Russia) have the lowest rate in this regard. The findings show that in all examined regions, the correlation between the level of happiness and the importance attached to religion is significant. The same holds true about the relationship between national pride and importance attached to religion. About The correlation between democracy and the level of happiness, the findings suggest that this relationship is stronger in Christian countries than in Muslim countries. این پژوهش در پی تقسیمبندی کشورهای مختلف براساس ادیان رسمی آنها و سپس بررسی متغیرهای مورد نظر در آنها و تحلیل تفاوتهای موجود میباشد. متغیرهای مورد بررسی، احساس شادمانی، اهمیت به مذهب، غرور ملی و دموکراسی کشورها میباشند و از دادههای پیمایش جهانی ارزشها (2005-2009) که توسط اینگلهارت جمعآوری شده استفاده شده است. در این تحلیل ثانویه، ابتدا میزان احساس شادمانی، اهمیت به مذهب، غرور ملی و دموکراسی در هریک از مناطق تفکیک شده مورد بررسی قرار داده شده و سپس بین آنها رابطهسنجی انجام شده است. نتایج نشان میدهد بالاترین میزان احساس شادمانی مربوط به پروستانهای قاره آمریکا و نیز مسیحیان استرالیا میشود. بالاترین اهمیت به مذهب را مسلمانان شمال آفریقا و شیعیان دارند و در کل مسلمانان با اختلاف بسیار زیادی نسبت به مسیحیان اهمیت بیشتری به مذهبشان میدهند. در تمام مناطق مورد بررسی، غرور ملی میزان نسبت بالایی را دارد و در کل مسلمانان 3 درصد بیشتر از مسیحیان غرور ملی دارند. پروستانهای اروپا بیشتر از مردم سایر مناطق مورد بررسی معتقدند که کشوری با دموکراسی بالا دارند. و مسیحیان آسیا (روسیه) کمترین میزان را به دموکراسی در کشور خود داده اند. همچنین یافتهها نشان میدهند که در تمام مناطق بررسی شده در این پژوهش، رابطه احساس شادمانی با میزان اهمیت به مذهب رابطهای معنادار است. رابطه بین غرور ملی و احساس شادمانی نیز نشان از تاثیر نسبتا بالای غرور ملی بر احساس شادمانی افراد است. در خصوص همبستگی بین دموکراسی و احساس شادمانی، یافتهها نشان میدهد که این رابطه در کشورهای مسیحی نسبت به کشورهای مسلمان قویتر است.دانشگاه تهرانمطالعات جامعه شناختی (نامه علوم اجتماعی سابق)1010-280922120150823Sociological study of the effects of Persian-Islamic medicine on Chinese medicine (Case study: the compilation of “Hui Hui Yao Fang” in China)بررسی جامعهشناختی تأثیرات طب ایرانی - اسلامی بر نظام طب چینی (مطالعهی موردی: تالیف کتاب «هوی هوی یائو فانگ» در چین)1652055631810.22059/jsr.2015.56318FAقاسمزائریاستادیار گروه جامعهشناسی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهرانچینگ (راستین)وانگدانشجوی رشته ایرانشناسی دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهرانJournal Article20150706This article analyzes the effects of Persian-Islamic medicine on Chinese medicine from a historical and sociological point of view. It suggests that the most important factors in this regard were the policies of ancient Chinese governments, wars and tributes, commerce and also the spread of Persian language. With Mogul Empire’s occupation of China and Iran (the establishment of Yuan dynasty and Ilkhanate), the cultural exchange between the two countries reached a <br /> peak. The Islamic medicine has affected the Chinese medicine through spreading Persian and Islamic drugs and prescriptions, medical theories and compiling medical books. “Hui Hui Yao Fang” has been regarded as a Chinese- Islamic medical encyclopedia and one of the perfect examples of the influence of Persian-Islamic medicine on Chinese medicine. The resources and master copies of the book were the works of Muslim physicians in medieval times, such the medical books of Avicenna and Muhammad Ibn Zakariyā Rāzī. The contents of the book also embodied the Persian- Islamic medical theories, such as “four classical elements”. This article has applied comparative-civilizational sociology of science and has reviewed historical, especially Chinese, documents. این مقاله به بررسی عوامل جامعهشناختی و روندهای تاریخی دخیل در تاثیرگذاری طب ایرانی-اسلامی بر نظام طب چینی اختصاص دارد. مقاله نشان میدهد که سیاستهای داخلی و خارجی حکومت چین، جنگها، رویهی باجستانی، گسترش زبان فارسی، و تجارت از جمله مهمترین عوامل موثر بر گسترش و پذیرش نظام طب ایرانی-اسلامی در چین بوده است. از حیث تاریخی نیز تشکیل امپراتوری بزرگ مغول (تاسیس امپراتوری یوآن در چین و حکومت نوادگان چنگیز و ایلخانان مغول در ایران) موجب برقرار شدن رویههای نسبتاً واحد و مشترک در دو کشور شد، و امکان تبادل فرهنگی بهخصوص در حوزهی پزشکی بین ایران و چین به اوج خود رسید. مقاله نشان میدهد که نظام طب ایرانی-اسلامی عموماً در سه شکل رواج داروها و نسخههای طبی، تئوریها و فنون درمانی، و تالیف کتب پزشکی، بر نظام طب چینی اثر گذارده است. تالیف کتاب «<strong><em>هوی هوی یائو فانگ</em></strong>» بهعنوان یک دانشنامهی بزرگ طبِ اسلامی که مجموعهی وسیعی از نسخ طبی و داروهای گیاهی ایرانی و اسلامی را دربرمیگیرد، نقطهی عطف اثرگذاری طب ایرانی–اسلامی و نفوذ و پذیرش آن در نظام طب چینی است. این کتاب در اوایل سلسلهی مینگ[1] (1644-1368 م.) توسط جمعی از علما و اطبای مسلمانِ چینی بهزبان چینی تالیف شده، و منابع آن عموماً کتب و نسخ پزشکان مسلمان نظیر ابنسینا و رازی است. بهعلاوه این کتاب براساس نظریهی عناصر اربعه نگاشته شده که اساساً متفاوت و مجزا از نظریهی عناصر پنجگانه در نظام شناختی چینی است. این مقاله با اتکا به جهتگیری نظری جامعهشناسی تطبیقی-تمدنی علم، و براساس مطالعهی اسناد و مدارک تاریخی، بهخصوص منابع چینی نگاشته شده است. <br /><br clear="all" /> <br /> <br />[1] 明 / mingدانشگاه تهرانمطالعات جامعه شناختی (نامه علوم اجتماعی سابق)1010-280922120150823Graffiti: the opposition of politics and everyday lifeدیوارنوشتهها: تقابل سیاست و زندگی روزمره2072305631910.22059/jsr.2015.56319FAجمالمحمدیدانشیار گروه جامعهشناسی دانشگاه کردستانشیداویس باباییکارشناسی ارشد جامعهشناسیJournal Article20140608The purpose of this essay is to give an in-depth analysis of the meaning and significance of graffiti in academic spaces, which represent a constellation of cultures, attitudes, beliefs and approaches on social environment; multicultural spaces impregnated with a diversity of religious/ethnic tendencies and different lifestyles. The main idea of this research is that nowadays formal academic spaces, which are supposedly controlled through formal conventions and scientific discourses, have become a territory representing informal interactions, everyday habits and private affairs. Therefore, the social life of actors here convey some delicate aspects that are reflected in unpredictable ways. Graffiti is a main sphere of representation of hidden and excluded meanings, contradictions and communicative gaps between actors. Analyzing the texts written on tangible spaces is a way to interpret meanings and codes immanent in latent interactions. On a theoretical level, this research attempts to use sensitive concepts and critical statements to interpret these texts and make their latent codes clear. Then, on the methodological level, by using thematic analysis, it attempts to infer their main categories and themes. The field of study is University of Kurdistan, mainly the faculty of Humanities and Social Sciences and the faculty of Natural Resources. The findings show that six main categories are outstanding: desire for the opposite sex, sexual aggression, sociophobia, loneliness, ethnic tendencies and political protest. The central category is the opposition of politics and everyday life.تلاش اصلی این پژوهش واکاوی ژرفنگرانهی دلالتها و معانی دیوارنوشتهها در فضاهای آکادمیک است؛ فضاهایی که معجونی از فرهنگها، نگرشها، باورها و ایستارهایی خاص در باب جهان پیرامونی را بهنمایش میگذارند؛ فضاهایی چندفرهنگی با تکثر قومی/مذهبی و با تنوع سبکهای زندگی. ایدهی بنیادین این پژوهش آن است که امروزه فضاهای رسمی آکادمیک، که بنابه ماهیتشان میبایست تحت کنترل قواعد رسمی و کنشها و رتوریکِ علممحور باشند، به عرصهی تجلی و رشد کنشها/گفتارهای غیررسمی، روزمرگیِ زایا و خصوصیترین وجوه تعامل کنشگران بدل شدهاند. بههمین دلیل حیات اجتماعی کنشگران این میدان بعضاً واجد ابعادی نامریی و ظریف است که در نامنتظرهترین مکانها خود را نشان میدهد. دیوارنوشتهها یکی از عمدهترین تجلیگاههای ناگفتهها، معناهای طردشده، تناقضها و شکافهای ارتباطی میان کنشگران است. تحلیل این متنهای حکشده بر فضای متجسدِ آکادمی درواقع طریقی است برای واگشایی دلالتها و رمزگان نهفته در تعاملهای ناآشکار کنشگران. برایناساس، این پژوهش در بخش نظری کوشیده است با اتخاذ مفاهیمی حساس/راهگشا از رویکردهای انتقادیِ اجتماعی، دستگاهی مفهومی برای راه بردن به قلمرو این متون مونتاژ کند و با اتکا به این برساخت نظری پرتوی بر سویههای ناخوانا، ناروشن، دلالتمند و رمزآمیز این نوشتهها بیفکند. سپس برای قرائت عمیق و روشمند این نوشتهها، از روش تحلیل تماتیک (موضوعی، مضمونبنیاد) بهره جسته است. میدان مطالعهی پژوهش دانشگاه کردستان بود که از میان شش دانشکدهی این دانشگاه، دو دانشکدهی «علوم انسانی و اجتماعی» و «منابع طبیعی»، بهروش نمونهگیری هدفمند انتخاب شدند. براساس نتایج پژوهش، شش مقولهی عمده (میل به دیگریِ ناهمجنس، پرخاشگری جنسی، جمعهراسی، احساس تنهایی، گرایشهای قومی و اعتراض سیاسی)، سه مقولهی محوری (زندگی عاطفی/جنسی زیر پوست فضای رسمی دانشگاه، ناموفق بودن فرایندهای جامعهپذیری/فرهنگپذیری، و برآوردهنشدن مطالبات قومی/سیاسی) و یک مقولهی هستهای (تقابل سیاست و زندگی روزمره) استنتاج شد. درکل، دیوارنوشتهها حاکی از آناند که قواعد رسمی سیستم نهفقط بهفراخور نیازها و زایندگی و نیروهای حیاتی زندگی اجتماعی عمل نمیکنند، بلکه درست درجهت مهار، محدود کردن و کنترل این زندگی اعمال میشوند. دیوارنوشتهها دلالت بر تقابل سیاست و زندگی روزمره دارند.دانشگاه تهرانمطالعات جامعه شناختی (نامه علوم اجتماعی سابق)1010-280922120150823Breaking Taboos, the Main Strategy for attracting Audience in Iranian Cinemaتابوشکنی، مهمترین راهبرد جذب مخاطب در سینمای ایران2312565632010.22059/jsr.2015.56320FAعبدالهبیچرانلواستادیار ارتباطات دانشگاه تهرانمحمدحسنیادگاریکارشناس ارشد مطالعات فرهنگی دانشگاه تهرانJournal Article20150308Drawing on the importance of economy in new media, this essay introduces taboo-breaking as the main strategy of Iranian filmmakers for attracting audience. In the course of reviewing 25 bestselling Iranian movies from early 1990s to 2014, some signs and indications of breaking taboos were traced. This essay applied qualitative approach; first movies were analyzed by applying semiotic narration analysis, then taboo-breaking categories were extracted and analyzed through thematic analysis strategy. Through purposive sampling, five movies were selected from all the Iranian movies produced from early 1990s to 2014..در این مقاله، ضمن تبیین اهمیت اقتصاد در محیط نوین رسانهای و رقابت شدید رسانههای گوناگون برای جلب توجه مخاطبان، تابوشکنی مهمترین راهبرد فیلمسازان ایرانی برای جذب مخاطبان به سینمای نسبتا کممخاطب ایران دانسته شده است. در ابتدا ضمن مروری بر 25 فیلم پرفروش سینمای ایران از ابتدای دههی 1370 تا سال 1393، برخی نشانهها و رگههای تابوشکنی در آنها ردیابی شده است. در ادامه نگارندگان رویکردی کیفی را در پیش گرفتهاند: نخست با بهکارگیری روش «تحلیل روایتِ نشانهشناختی»، فیلمها تحلیل شدهاند؛ سپس از دل این تحلیل، مقولات تابوشکنانهی آنها استخراج شده و ازطریق راهبرد تحلیل تماتیک، تحلیل شدهاند. میدان مطالعه کل سینمای ایران از ابتدای دههی 1370 است که از این میان 5 فیلم بهشیوهی نمونهگیری هدفمند انتخاب شدهاند.